به سايت خوش آمديد !


براي مشاهده مطلب اينجا را کليک کنيد

داستان های کوتاه انگلیسی
دوشنبه 31 اردیبهشت 1403
داستان,داستان کوتاه,داستان های کوتاه,داستان عاشقانه,داستان ما قصه تو,داستان خیانت,داستان فیلم فروشنده,داستان کودکانه,داستان شب,داستان کوتاه عاشقانه,داستان کوتاه انگلیسی,داستان کوتاه طنز,داستان کوتاه ز
جای تبلیغات شما
خرید شارژ
برترین کاربر ماه
  • هنوز مشخص نشده است
  • هنوز مشخص نشده است
  • هنوز مشخص نشده است
  • هنوز مشخص نشده است
  • هنوز مشخص نشده است
  • هنوز مشخص نشده است
تبلیغات
جای تبلیغات شما
پنل کاربری
مطالب خواندی
آمار سایت
  • آمار مطالب
  • کل مطالب : 741
  • کل نظرات : 6
  • آمار کاربران
  • کل کاربران : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • آمار بازدید
  • بازدید امروز : 583
  • گوگل امروز : 1
  • آی پی امروز : 57
  • بازدید دیروز : 812
  • گوگل دیروز : 2
  • آی پی دیروز : 75
  • بازدید هفتگی : 583
  • بازدید ماهانه : 6,825
  • بازدید سالانه : 31,131
  • بازدید کل : 1,126,851
  • اطلاعات
  • امروز : دوشنبه 31 اردیبهشت 1403
  • آی پی شما : 3.142.197.212
  • مرورگر شما : Safari 5.1
اتاق آرزو
عضویت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
خبرنامه
خبرنامه
با عضویت در خبرنـــــــــامه می توانید آخرین مطالب سایت را در ایمیل خود دریافت کنید .
دیگرامکانات
هایپرتمپ دات آی آر
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی
ارتباط قلبي
  • تعداد بازدید : 331
  • در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند.می‌گویند خارپشت ها وخامت اوضاع را دریافتند و تصمیم گرفتند دور هم جمع شوند و بدین ترتیب همدیگر را حفظ کنند. وقتی نزدیکتر به هم بودند گرمتر می‌شدند ولی خارهایشان یکدیگر را زخمی می‌کرد بخاطر همین تصمیم گرفتند از هم دور شوند ‫ولی از سرما یخ زده می مردند.

    از اینرو مجبور بودند یا خارهای دوستان را تحمل کنند، یا نسلشان منقرض شود. پس دریافتند که بهتر است باز گردند و گرد هم آیند و آموختند که: با زخم کوچکی که همزیستی با کسان بسیار نزدیک به وجود می‌آورد زندگی کنند، چون گرمای وجود دیگری مهمتر است. این چنین توانستند زنده بمانند.

    بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گرد هم می آورد بلکه آن است هر فرد بیاموزد با معایب دیگران کنار آید و خوبی های آنان را تحسین نماید.

    منبع : http://dastanak88.blogfa.com

    #داستان#داستان کوتاه#داستان های کوتاه#داستان عاشقانه#داستان ما قصه تو#داستان خیانت#داستان فیلم فروشنده#داستان کودکانه#داستان شب#داستان کوتاه عاشقانه#داستان کوتاه انگلیسی#داستان کوتاه طنز#داستان کوتاه زیبا#داستان کوتاه عاشقانه تلخ#داستان کوتاه ترسناک#داستان کوتاه برای کودکان#داستان کوتاه آلمانی#داستان کوتاه عاشقانه غمگین#داستان های کوتاه عاشقانه#داستان های کوتاه انگلیسی#داستان های کوتاه خنده دار#داستان های کوتاه و آموزنده#داستان های کوتاه برای کودکان#داستان های کوتاه شاهنامه#داستان های کوتاه گریه دار واقعی#داستان های کوتاه برای نوجوانان#داستان های کوتاه ایرانی#داستان عاشقانه واقعی#داستان عاشقانه غمگین#داستان عاشقانه زیبا#داستان عاشقانه كوتاه#داستان عاشقانه بدون سانسور#داستان عاشقانه کوتاه#داستان عاشقانه به زبان انگلیسی#داستان عاشقانه واقعی غمگین#داستان عاشقانه واقعی جدید#داستان ما قصه تو نقد#فیلم داستان ما قصه تو#سینمایی داستان ما قصه تو#بازیگران داستان ما قصه تو#دانلود فیلم داستان ما قصه تو#دانلود داستان ما قصه تو#سریال داستان ما قصه تو#بازیگران فیلم داستان ما قصه تو#فیلم سینمایی داستان ما قصه تو#داستان خیانت به همسر#داستان خیانت مرد به همسرش#داستان خیانت به شوهرم#داستان خیانت زن به شوهر#داستان خیانت به شوهر#داستان خیانت همسرم#داستان خیانت زنان متاهل#داستان خیانت زنان#داستان خیانت زن به مرد#داستان کودکانه با نقاشی#داستان کودکانه صوتی#داستان کودکانه با تصویر#داستان کودکانه در مورد دوستی#داستان کودکانه در مورد بهداشت#داستان کودکانه شب یلدا#داستان کودکانه حیوانات#داستان کودکانه انگلیسی#داستان کودکانه کوتاه با تصویر#داستان شب رادیو#داستان شب جمعه ای#داستان شب یلدا#داستان شب یلدا چیست#داستان شب صوتی#داستان شب تلگرام#داستان شب برای کودکان#داستان شب رادیو تهران#داستان شب ازدواج#داستان کوتاه عاشقانه بدون سانسور#داستان کوتاه عاشقانه واقعی ایرانی#داستان کوتاه عاشقانه واقعی#داستان کوتاه عاشقانه جدید#داستان کوتاه عاشقانه و گریه دار#داستان کوتاه عاشقانه زیبا#داستان کوتاه عاشقانه غمگین جدید
    داستان بیسکویت سوخته
  • تعداد بازدید : 249
  • زمانی که من بچه بودم، مادرم علاقه داشت گهگاهی غذای صبحانه را برای شب درست کند. و من به خاطر می آورم شبی را بخصوص وقتی که او صبحانه ای، پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار، تهیه کرده بود. در آن شب مدت زمان خیلی پیش، مادرم یک بشقاب تخم مرغ، سوسیس و بیسکویت های بی نهایت سوخته در جلوی پدرم گذاشت. یادم می آید منتظر شدم که ببینم آیا هیچ کسی متوجه شده است! با این وجود، همه ی کاری که پدرم انجام داد این بود که دستش را به سوی بیسکویت دراز کرد، لبخندی به مادرم زد و از من پرسید که روز ام در مدرسه چطور بود. خاطرم نیست که آن شب چه چیزی به پدرم گفتم، اما کاملاً یادم هست که او را تماشا می کردم که داشت کره و ژله روی آن بیسکویت سوخته می مالید و هرلقمه آن را می خورد.

    وقتی من آن شب از سر میز غذا بلند شدم، به یادم می آید که شنیدم صدای مادرم را که برای سوزاندن بیسکویت ها از پدرم عذر خواهی می کرد. و هرگز فراموش نخواهم کرد چیزی را که پدرم گفت: ((عزیزم، من عاشق بیسکویت های سوخته هستم.)) بعداً همان شب، رفتم که بابام را برای شب بخیر ببوسم و از او سوال کنم که آیا واقعاً دوست داشت که بیسکویت هایش سوخته باشد. او مرا در آغوش کشید و گفت:

     ((مامان تو امروز روز سختی را در سرکار گذرانده و او خیلی خسته است. و بعلاوه، بیسکویت کمی سوخته هرگز هیچ کسی را نمی کشد!))

    زندگی مملو از چیزهای ناقص... و افراد دارای کاستی هست. من اصلاً در هیچ چیزی بهترین نیستم، و روز های تولد و سالگرد ها را درست مثل هر کسی دیگر فراموش می کنم. اما چیزی که من در طی سال ها پی برده ام این است که یاد گیری پذیرفتن عیب های همدیگر–  و انتخاب جشن گرفتن تفاوت های یکدیگر– یکی از مهمترین را ه حل های ایجاد روابط سالم، فزاینده و پایدار می باشد. 

    و امروز دعای من برای تو این است که یاد بگیری که قسمت های خوب، بد، و ناخوشایند زندگی خود را بپذیری و آن ها را به خدا واگذار کنی. چرا که در نهایت، او تنها کسی است که قادر خواهد بود رابطه ای را به تو ببخشد که در آن یک بیسکویت سوخته موجب قهر نخواهد شد. ما می توانیم این را به هر رابطه ای تعمیم دهیم. در واقع، تفاهم اساس هر روابطی است، شوهر-همسر یا والدین-فرزند یا برادر-خواهر یا دوستی!  

    ((کلید دستیابی به شادی تان را در جیب کسی دیگر نگذارید- آن را پیش خودتان نگهدارید.))

    بنابراین، لطفاً یک بیسکویت به من بدهید، و آره، از نوع سوخته حتماً خیلی خوب خواهد بود.!.!.!.!

    #داستان#داستان کوتاه#داستان های کوتاه#داستان عاشقانه#داستان ما قصه تو#داستان خیانت#داستان فیلم فروشنده#داستان کودکانه#داستان شب#داستان کوتاه عاشقانه#داستان کوتاه انگلیسی#داستان کوتاه طنز#داستان کوتاه زیبا#داستان کوتاه عاشقانه تلخ#داستان کوتاه ترسناک#داستان کوتاه برای کودکان#داستان کوتاه آلمانی#داستان کوتاه عاشقانه غمگین#داستان های کوتاه عاشقانه#داستان های کوتاه انگلیسی#داستان های کوتاه خنده دار#داستان های کوتاه و آموزنده#داستان های کوتاه برای کودکان#داستان های کوتاه شاهنامه#داستان های کوتاه گریه دار واقعی#داستان های کوتاه برای نوجوانان#داستان های کوتاه ایرانی#داستان عاشقانه واقعی#داستان عاشقانه غمگین#داستان عاشقانه زیبا#داستان عاشقانه كوتاه#داستان عاشقانه بدون سانسور#داستان عاشقانه کوتاه#داستان عاشقانه به زبان انگلیسی#داستان عاشقانه واقعی غمگین#داستان عاشقانه واقعی جدید#داستان ما قصه تو نقد#فیلم داستان ما قصه تو#سینمایی داستان ما قصه تو#بازیگران داستان ما قصه تو#دانلود فیلم داستان ما قصه تو#دانلود داستان ما قصه تو#سریال داستان ما قصه تو#بازیگران فیلم داستان ما قصه تو#فیلم سینمایی داستان ما قصه تو#داستان خیانت به همسر#داستان خیانت مرد به همسرش#داستان خیانت به شوهرم#داستان خیانت زن به شوهر#داستان خیانت به شوهر#داستان خیانت همسرم#داستان خیانت زنان متاهل#داستان خیانت زنان#داستان خیانت زن به مرد#داستان کودکانه با نقاشی#داستان کودکانه صوتی#داستان کودکانه با تصویر#داستان کودکانه در مورد دوستی#داستان کودکانه در مورد بهداشت#داستان کودکانه شب یلدا#داستان کودکانه حیوانات#داستان کودکانه انگلیسی#داستان کودکانه کوتاه با تصویر#داستان شب رادیو#داستان شب جمعه ای#داستان شب یلدا#داستان شب یلدا چیست#داستان شب صوتی#داستان شب تلگرام#داستان شب برای کودکان#داستان شب رادیو تهران#داستان شب ازدواج#داستان کوتاه عاشقانه بدون سانسور#داستان کوتاه عاشقانه واقعی ایرانی#داستان کوتاه عاشقانه واقعی#داستان کوتاه عاشقانه جدید#داستان کوتاه عاشقانه و گریه دار#داستان کوتاه عاشقانه زیبا#داستان کوتاه عاشقانه غمگین جدید
    راه خود را تغییر دهید
  • تعداد بازدید : 233
  • روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید.

    روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد. عصر آنروز روزنامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید، که بر روی آن چه نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:

     امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم  !!!!!

    وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است. حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل، فکر، هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است ....

    #داستان#داستان کوتاه#داستان های کوتاه#داستان عاشقانه#داستان ما قصه تو#داستان خیانت#داستان فیلم فروشنده#داستان کودکانه#داستان شب#داستان کوتاه عاشقانه#داستان کوتاه انگلیسی#داستان کوتاه طنز#داستان کوتاه زیبا#داستان کوتاه عاشقانه تلخ#داستان کوتاه ترسناک#داستان کوتاه برای کودکان#داستان کوتاه آلمانی#داستان کوتاه عاشقانه غمگین#داستان های کوتاه عاشقانه#داستان های کوتاه انگلیسی#داستان های کوتاه خنده دار#داستان های کوتاه و آموزنده#داستان های کوتاه برای کودکان#داستان های کوتاه شاهنامه#داستان های کوتاه گریه دار واقعی#داستان های کوتاه برای نوجوانان#داستان های کوتاه ایرانی#داستان عاشقانه واقعی#داستان عاشقانه غمگین#داستان عاشقانه زیبا#داستان عاشقانه كوتاه#داستان عاشقانه بدون سانسور#داستان عاشقانه کوتاه#داستان عاشقانه به زبان انگلیسی#داستان عاشقانه واقعی غمگین#داستان عاشقانه واقعی جدید#داستان ما قصه تو نقد#فیلم داستان ما قصه تو#سینمایی داستان ما قصه تو#بازیگران داستان ما قصه تو#دانلود فیلم داستان ما قصه تو#دانلود داستان ما قصه تو#سریال داستان ما قصه تو#بازیگران فیلم داستان ما قصه تو#فیلم سینمایی داستان ما قصه تو#داستان خیانت به همسر#داستان خیانت مرد به همسرش#داستان خیانت به شوهرم#داستان خیانت زن به شوهر#داستان خیانت به شوهر#داستان خیانت همسرم#داستان خیانت زنان متاهل#داستان خیانت زنان#داستان خیانت زن به مرد#داستان کودکانه با نقاشی#داستان کودکانه صوتی#داستان کودکانه با تصویر#داستان کودکانه در مورد دوستی#داستان کودکانه در مورد بهداشت#داستان کودکانه شب یلدا#داستان کودکانه حیوانات#داستان کودکانه انگلیسی#داستان کودکانه کوتاه با تصویر#داستان شب رادیو#داستان شب جمعه ای#داستان شب یلدا#داستان شب یلدا چیست#داستان شب صوتی#داستان شب تلگرام#داستان شب برای کودکان#داستان شب رادیو تهران#داستان شب ازدواج#داستان کوتاه عاشقانه بدون سانسور#داستان کوتاه عاشقانه واقعی ایرانی#داستان کوتاه عاشقانه واقعی#داستان کوتاه عاشقانه جدید#داستان کوتاه عاشقانه و گریه دار#داستان کوتاه عاشقانه زیبا#داستان کوتاه عاشقانه غمگین جدید
    شام آخر
  • تعداد بازدید : 251
  • لئوناردو داوینچی هنگام كشیدن تابلوی شام آخر دچار مشكل بزرگی شد: می‌بایست نیكی را به شكل عیسی و بدی را به شكل یهودا، از یاران مسیح كه هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت كند، تصویر می‌كرد. كار را نیمه تمام رها كرد تا مدل‌های آرمانیش را پیدا كند.

    لئوناردو داوینچی هنگام كشیدن تابلوی شام آخر دچار مشكل بزرگی شد: می‌بایست نیكی را به شكل عیسی و بدی را به شكل یهودا، از یاران مسیح كه هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت كند، تصویر می‌كرد. كار را نیمه تمام رها كرد تا مدل‌های آرمانیش را پیدا كند.

    روزی در یك مراسم همسرایی، تصویر كامل مسیح را در چهره یكی از آن جوانان همسرا یافت. جوان را به كارگاهش دعوت كرد و از چهره‌اش اتودها و طرح‌هایی برداشت.

    سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریبأ تمام شده بود؛ اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نكرده بود. كاردینال مسئول كلیسا كم كم به او فشار می‌آورد كه نقاشی دیواری را زودتر تمام كند. نقاش پس از روزها جستجو، جوان شكسته و ژنده‌پوش و مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا كلیسا بیاورند، چون دیگر فرصتی برای طرح برداشتن نداشت.

    گدا را كه درست نمی‌فهمید چه خبر است، به كلیسا آوردند: دستیاران سرپا نگه‌اش داشتند و در همان وضع، داوینچی از خطوط بی‌تقوایی، گناه و خودپرستی كه به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری كرد. وقتی كارش تمام شد، گدا، كه دیگر مستی كمی از سرش پریده بود، چشم‌هایش را باز كرد و نقاشی پیش رویش را دید و با آمیزه‌ای از شگفتی و اندوه گفت: «من این تابلو را قبلأ دیده‌ام!»

    داوینچی با تعجب پرسید: «كی؟»

    - سه سال قبل، پیش از آنكه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی كه در یك گروه همسرایی آواز می‌خواندم، زندگی پر رویایی داشتم و هنرمندی از من دعوت كرد تا مدل نقاشی چهره عیسی شوم !!!!»

    #داستان#داستان کوتاه#داستان های کوتاه#داستان عاشقانه#داستان ما قصه تو#داستان خیانت#داستان فیلم فروشنده#داستان کودکانه#داستان شب#داستان کوتاه عاشقانه#داستان کوتاه انگلیسی#داستان کوتاه طنز#داستان کوتاه زیبا#داستان کوتاه عاشقانه تلخ#داستان کوتاه ترسناک#داستان کوتاه برای کودکان#داستان کوتاه آلمانی#داستان کوتاه عاشقانه غمگین#داستان های کوتاه عاشقانه#داستان های کوتاه انگلیسی#داستان های کوتاه خنده دار#داستان های کوتاه و آموزنده#داستان های کوتاه برای کودکان#داستان های کوتاه شاهنامه#داستان های کوتاه گریه دار واقعی#داستان های کوتاه برای نوجوانان#داستان های کوتاه ایرانی#داستان عاشقانه واقعی#داستان عاشقانه غمگین#داستان عاشقانه زیبا#داستان عاشقانه كوتاه#داستان عاشقانه بدون سانسور#داستان عاشقانه کوتاه#داستان عاشقانه به زبان انگلیسی#داستان عاشقانه واقعی غمگین#داستان عاشقانه واقعی جدید#داستان ما قصه تو نقد#فیلم داستان ما قصه تو#سینمایی داستان ما قصه تو#بازیگران داستان ما قصه تو#دانلود فیلم داستان ما قصه تو#دانلود داستان ما قصه تو#سریال داستان ما قصه تو#بازیگران فیلم داستان ما قصه تو#فیلم سینمایی داستان ما قصه تو#داستان خیانت به همسر#داستان خیانت مرد به همسرش#داستان خیانت به شوهرم#داستان خیانت زن به شوهر#داستان خیانت به شوهر#داستان خیانت همسرم#داستان خیانت زنان متاهل#داستان خیانت زنان#داستان خیانت زن به مرد#داستان کودکانه با نقاشی#داستان کودکانه صوتی#داستان کودکانه با تصویر#داستان کودکانه در مورد دوستی#داستان کودکانه در مورد بهداشت#داستان کودکانه شب یلدا#داستان کودکانه حیوانات#داستان کودکانه انگلیسی#داستان کودکانه کوتاه با تصویر#داستان شب رادیو#داستان شب جمعه ای#داستان شب یلدا#داستان شب یلدا چیست#داستان شب صوتی#داستان شب تلگرام#داستان شب برای کودکان#داستان شب رادیو تهران#داستان شب ازدواج#داستان کوتاه عاشقانه بدون سانسور#داستان کوتاه عاشقانه واقعی ایرانی#داستان کوتاه عاشقانه واقعی#داستان کوتاه عاشقانه جدید#داستان کوتاه عاشقانه و گریه دار#داستان کوتاه عاشقانه زیبا#داستان کوتاه عاشقانه غمگین جدید
    آلیس مونرو برنده نوبل ادبی سال 2013 شد
  • تعداد بازدید : 227
  • آکادمی نوبل آلیس مونرو نویسنده مشهور کانادایی رادر82 سالگي به عنوان برنده جایزه ادبی نوبل در سال 2013 معرفی کرد.

     

    آلیس مونرو که متولد 10 ژوئیه 1931 است، در حالی برنده جایزه نوبل ادبیات شد که حدود شش ماه پیش با نویسندگی خداحافظی کرد. اين نویسنده 82 ساله کارنامه پرباری از افتخارات و جوایز ادبی دارد که جايزه نوبل آنها را تکميل کرد. او پیش از این جوایز معتبری چون جایزه پن/مالامود، جایزه حلقه منتقدان کتاب ملی، جایزه اوهنری و جایزه بین‌المللی بوکر را به خانه برده بود.به نظر مي​رسد آکادمی نوبل پس از سالی همراه با انتقادهای بسیار برای اهدای نوبل به نویسنده ناآشنایی چون مو یان چینی، با اهدای این جایزه اعاده حیثیت کرد.مونرو از بزرگ‌ترین داستان کوتاه نویسان معاصر است، این بانوی نویسنده که بسياري به او لقب «چخوف معاصر»را داده‌اند با داستان‌های کوتاه درخشانش که تصویری موشکافانه از زندگی روزمره شخصیت‌هایش ارائه می‌کند، شهرت دارد. پیتر انگلوند دبیر دائمی آکادمی سوئد پس از اعلام نام مونرو به عنوان برنده نوبل ادبیات، او را «استاد داستان کوتاه معاصر» توصیف کرد. 

     

    مونرو چند ماه پیش پس از دریافت جایزه ادبی تریلیوم برای مجموعه داستان «زندگی عزیز» عنوان کرد از دنیای نویسندگی خداحافظی می‌کند و گفت: «نه اینکه نوشتن را دوست نداشته باشم، اما به نظرم موقعی می‌رسد که حس می‌کنی به جایی رسیدی که دیگر می‌خواهی به زندگی‌ات به شکل دیگری نگاه کنی. و شاید وقتی به سن من برسید، دیگر دلتان نخواهد آن‌قدر تنها باشید که یک نویسنده تنهاست. انگار حس کنی به پایان درستی در زندگی‌ات نرسیدی و بخواهی بیشتر اجتماعی شوی.»

    ویژگی اصلی نثر مونرو تاکید او بر محل وقوع داستان و شخصیت‌های زن پیچیده هستند. آثار او اغلب با آثار بزرگان ادبیات مقایسه شده و گفته می‌شود در آثار او، مثل آثار چخوف خط داستانی درجه دوم اهمیت را دارد و تقریبا اتفاق خاصی در داستان‌ها رخ نمی‌دهد و اغلب تلنگری موجب دگرگونی زندگی شخصیت‌ها می‌شود.

    مونرو به ویژه در داستان‌های اولیه‌اش به مضامینی چون بلوغ و کنار آمدن با خانواده پرداخته است. اما با گذر سن، توجه او به میانسالی و تنهایی بیشتر شده است.

    درباره اين بانوي نويسنده

    آلیس آن مونرو 10 ژوئیه 1931 در کانادا به دنیا آمد. پدرش کشاورز و مادرش معلم مدرسه بود. او نویسندگی را از نوجوانی شروع کرد و اولین داستانش به نام «ابعاد یک سایه» در سال 1950 زمانیکه هنوز دانشجوی دانشگاه وسترن اونتاریو بود منتشر شد.او تا پیش از انتخاب نویسندگی به عنوان یک حرفه مشاغلی چون پیشخدمتی و تصدی کتابخانه را تجربه کرده بود و حتی مدتی نیز در مزارع تنباکو مشغول به کار بود. با این حال او سال 1951 دانشگاه را ترک کرد تا ازدواج کند. او سال 1963 به ویکتوریا نقل مکان کرد و کتابفروشی «کتاب مونرو» را افتتاح کرد که هنوز مشغول به کار است.

     

    مونرو درباره شیوه نویسندگی خود گفته است: «اغلب پیش از شروع نوشتن داستانی، کلی با آن نشست و برخاست می‌کنم. وقتی بطور مرتب وقت نوشتن ندارم داستان‌ها مدام در ذهنم رژه می‌روند، تا جایی که وقتی می‌نشینم به نشستن کاملا در آن غرق شده‌ام. این روزها این غرق شدن را با یادداشت برداشتن انجام می‌دهم. چندین و چند دفترچه یادداشت دارم که با خط خرچنگ قورباغه پر شده‌اند، همه چیز را در آن می‌نویسم. گاهی وقتی به این نسخه‌های اولیه نگاه می‌کنم با خودم می‌گویم واقعا سودی هم دارند؟ می‌دانید من از آن نویسندگانی نیستم که از موهبت سرعت برخوردار هستند و سریع می‌نویسند.»

    بیشتر داستان‌های مونرو برای اولین بار در نشریه معتبر «نیویورکر» منتشر شده‌اند. آخرین داستانی که از مونرو در «نیویورکر» منتشر شد «آموندسن» بود که اوت سال 2012 چاپ شد. «زندگی عزیز»، آخرین مجموعه داستان مونرو هم پاییز گذشته منتشر شد.

    مونرو نویسنده مجموعه داستان‌هایی مثل «رقص سایه‌های شاد»، «زندگی دختران و زنان»، «رازهای عیان» و «دوستان جوانی من»، «فکر کردی کی هستی؟» و «فرار» است.

    درمجموع از مونرو 14 مجموعه داستان و پنج مجلد گزیده داستان منتشر شده است. از طرفی دختر او شیلا مونرو سال 2002 کتابی با عنوان «زندگی‌های مادران و دختران: بزرگ شدن با آلیس مونرو» را نوشت و منتشر کرد و در آن از خاطرات کودکی‌اش با مادر نویسنده‌اش نوشت.

    گفتني است مونرو در حالی برنده نوبل ادبیات شد که برابر با گمانه‌زنی‌های مختلف هاروکی موراکامی نویسنده ژاپنی بخت اصلی دریافت این جایزه بود.آليس مونرو 82 ساله سیزدهمین زنی است که از سال 1901 تاکنون برنده جایزه نوبل ادبیات شده است.

     

    از آثار وی که در ایران منتشر شده می‌توان به آثار ذیل اشاره کرد:

    فرار: مجموعه داستان، آلیس مونرو، مژده دقیقی (مترجم)، ناشر: نیلوفر

    رؤیای مادرم، آلیس مونرو، ترانه علیدوستی (مترجم)، تهران: نشر مرکز، 1390

    دست مایه‌ها، آلیس مونرو، مرضیه ستوده (مترجم)

    دورنمای کاسل راک، آلیس مونرو، زهرا نی‌چین (مترجم)، ناشر: افراز،1390

    آدرس مطلب: http://baharnews.ir/vdcayon6.49n0w15kk4.html

    #داستان#داستان کوتاه#داستان های کوتاه#داستان عاشقانه#داستان ما قصه تو#داستان خیانت#داستان فیلم فروشنده#داستان کودکانه#داستان شب#داستان کوتاه عاشقانه#داستان کوتاه انگلیسی#داستان کوتاه طنز#داستان کوتاه زیبا#داستان کوتاه عاشقانه تلخ#داستان کوتاه ترسناک#داستان کوتاه برای کودکان#داستان کوتاه آلمانی#داستان کوتاه عاشقانه غمگین#داستان های کوتاه عاشقانه#داستان های کوتاه انگلیسی#داستان های کوتاه خنده دار#داستان های کوتاه و آموزنده#داستان های کوتاه برای کودکان#داستان های کوتاه شاهنامه#داستان های کوتاه گریه دار واقعی#داستان های کوتاه برای نوجوانان#داستان های کوتاه ایرانی#داستان عاشقانه واقعی#داستان عاشقانه غمگین#داستان عاشقانه زیبا#داستان عاشقانه كوتاه#داستان عاشقانه بدون سانسور#داستان عاشقانه کوتاه#داستان عاشقانه به زبان انگلیسی#داستان عاشقانه واقعی غمگین#داستان عاشقانه واقعی جدید#داستان ما قصه تو نقد#فیلم داستان ما قصه تو#سینمایی داستان ما قصه تو#بازیگران داستان ما قصه تو#دانلود فیلم داستان ما قصه تو#دانلود داستان ما قصه تو#سریال داستان ما قصه تو#بازیگران فیلم داستان ما قصه تو#فیلم سینمایی داستان ما قصه تو#داستان خیانت به همسر#داستان خیانت مرد به همسرش#داستان خیانت به شوهرم#داستان خیانت زن به شوهر#داستان خیانت به شوهر#داستان خیانت همسرم#داستان خیانت زنان متاهل#داستان خیانت زنان#داستان خیانت زن به مرد#داستان کودکانه با نقاشی#داستان کودکانه صوتی#داستان کودکانه با تصویر#داستان کودکانه در مورد دوستی#داستان کودکانه در مورد بهداشت#داستان کودکانه شب یلدا#داستان کودکانه حیوانات#داستان کودکانه انگلیسی#داستان کودکانه کوتاه با تصویر#داستان شب رادیو#داستان شب جمعه ای#داستان شب یلدا#داستان شب یلدا چیست#داستان شب صوتی#داستان شب تلگرام#داستان شب برای کودکان#داستان شب رادیو تهران#داستان شب ازدواج#داستان کوتاه عاشقانه بدون سانسور#داستان کوتاه عاشقانه واقعی ایرانی#داستان کوتاه عاشقانه واقعی#داستان کوتاه عاشقانه جدید#داستان کوتاه عاشقانه و گریه دار#داستان کوتاه عاشقانه زیبا#داستان کوتاه عاشقانه غمگین جدید
    شما را چگونه می شناسند
  • تعداد بازدید : 314
  • زمانی كه برادرش لودویگ فوت شد، روزنامه‌ها اشتباهاً فكر كردند كه نوبل معروف (مخترع دینامیت) مرده است. آلفرد وقتی صبح روزنامه ها را می‌خواند با دیدن تیتر صفحه اول، میخكوب شد: «آلفرد نوبل، دلال مرگ و مخترع مر‌گ آورترین سلاح بشری مرد!»
    آلفرد، خیلی ناراحت شد. با خود فكر كرد: «آیا خوب است كه من را پس از مرگ این گونه بشناسند؟»
    سریع وصیت نامه‌اش را آورد. جمله‌های بسیاری را خط زد و اصلاح كرد. پیشنهاد كرد ثروتش صرف جایزه‌ای برای صلح و پیشرفت‌های صلح آمیز شود. امروزه نوبل را نه به نام دینامیت، بلكه به نام مبدع جایزه صلح نوبل، جایزه‌های فیزیك و شیمی نوبل و ... می‌شناسیم. او امروز، هویت دیگری دارد .
    یك تصمیم، برای تغییر یك سرنوشت كافی است!

    #داستان#داستان کوتاه#داستان های کوتاه#داستان عاشقانه#داستان ما قصه تو#داستان خیانت#داستان فیلم فروشنده#داستان کودکانه#داستان شب#داستان کوتاه عاشقانه#داستان کوتاه انگلیسی#داستان کوتاه طنز#داستان کوتاه زیبا#داستان کوتاه عاشقانه تلخ#داستان کوتاه ترسناک#داستان کوتاه برای کودکان#داستان کوتاه آلمانی#داستان کوتاه عاشقانه غمگین#داستان های کوتاه عاشقانه#داستان های کوتاه انگلیسی#داستان های کوتاه خنده دار#داستان های کوتاه و آموزنده#داستان های کوتاه برای کودکان#داستان های کوتاه شاهنامه#داستان های کوتاه گریه دار واقعی#داستان های کوتاه برای نوجوانان#داستان های کوتاه ایرانی#داستان عاشقانه واقعی#داستان عاشقانه غمگین#داستان عاشقانه زیبا#داستان عاشقانه كوتاه#داستان عاشقانه بدون سانسور#داستان عاشقانه کوتاه#داستان عاشقانه به زبان انگلیسی#داستان عاشقانه واقعی غمگین#داستان عاشقانه واقعی جدید#داستان ما قصه تو نقد#فیلم داستان ما قصه تو#سینمایی داستان ما قصه تو#بازیگران داستان ما قصه تو#دانلود فیلم داستان ما قصه تو#دانلود داستان ما قصه تو#سریال داستان ما قصه تو#بازیگران فیلم داستان ما قصه تو#فیلم سینمایی داستان ما قصه تو#داستان خیانت به همسر#داستان خیانت مرد به همسرش#داستان خیانت به شوهرم#داستان خیانت زن به شوهر#داستان خیانت به شوهر#داستان خیانت همسرم#داستان خیانت زنان متاهل#داستان خیانت زنان#داستان خیانت زن به مرد#داستان کودکانه با نقاشی#داستان کودکانه صوتی#داستان کودکانه با تصویر#داستان کودکانه در مورد دوستی#داستان کودکانه در مورد بهداشت#داستان کودکانه شب یلدا#داستان کودکانه حیوانات#داستان کودکانه انگلیسی#داستان کودکانه کوتاه با تصویر#داستان شب رادیو#داستان شب جمعه ای#داستان شب یلدا#داستان شب یلدا چیست#داستان شب صوتی#داستان شب تلگرام#داستان شب برای کودکان#داستان شب رادیو تهران#داستان شب ازدواج#داستان کوتاه عاشقانه بدون سانسور#داستان کوتاه عاشقانه واقعی ایرانی#داستان کوتاه عاشقانه واقعی#داستان کوتاه عاشقانه جدید#داستان کوتاه عاشقانه و گریه دار#داستان کوتاه عاشقانه زیبا#داستان کوتاه عاشقانه غمگین جدید
    وابستگي دنيوي!!
  • تعداد بازدید : 306
  • روزی گدایی به دیدن صوفی درویشی رفت و دید که او برروی تشکی مخملین در میان چادری زیبا که طناب هایش به گل میخ های طلایی گره خورده اند، نشسته است. گدا وقتی اینها را دید فریاد کشید: این چه وضعی است؟ درویش محترم! من تعریف های زیادی از زهد و وارستگی شما شنیده ام اما با دیدن این همه تجملات در اطراف شما، کاملا سرخورده شدم. درویش خنده ای کرد و گفت : من آماده ام تا تمامی اینها را ترک کنم و با تو همراه شوم .

    با گفتن این حرف درویش بلند شد و به دنبال گدا به راه افتاد . او حتی درنگ هم نکرد تا دمپایی هایش را به پا کند.بعد از مدت کوتاهی، گدا اظهار ناراحتی کرد و گفت: من کاسه گداییم را در چادر تو جا گذاشته ام. من بدون کاسه گدایی چه کنم؟ لطفا کمی صبر کن تا من بروم و آن را بیاورم.صوفی خندید و گفت: دوست من، گل میخ های طلای چادر من در زمین فرو رفته اند، نه در دل من، اما کاسه گدایی تو هنوز تو را تعقیب میکند؟؟ 

     در دنیا بودن، وابستگی نیست. وابستگی، حضور دنیا در ذهن است و وقتی دنیا در ذهن ناپدید میشود _ این را وارستگی میگویند!!

    #داستان#داستان کوتاه#داستان های کوتاه#داستان عاشقانه#داستان ما قصه تو#داستان خیانت#داستان فیلم فروشنده#داستان کودکانه#داستان شب#داستان کوتاه عاشقانه#داستان کوتاه انگلیسی#داستان کوتاه طنز#داستان کوتاه زیبا#داستان کوتاه عاشقانه تلخ#داستان کوتاه ترسناک#داستان کوتاه برای کودکان#داستان کوتاه آلمانی#داستان کوتاه عاشقانه غمگین#داستان های کوتاه عاشقانه#داستان های کوتاه انگلیسی#داستان های کوتاه خنده دار#داستان های کوتاه و آموزنده#داستان های کوتاه برای کودکان#داستان های کوتاه شاهنامه#داستان های کوتاه گریه دار واقعی#داستان های کوتاه برای نوجوانان#داستان های کوتاه ایرانی#داستان عاشقانه واقعی#داستان عاشقانه غمگین#داستان عاشقانه زیبا#داستان عاشقانه كوتاه#داستان عاشقانه بدون سانسور#داستان عاشقانه کوتاه#داستان عاشقانه به زبان انگلیسی#داستان عاشقانه واقعی غمگین#داستان عاشقانه واقعی جدید#داستان ما قصه تو نقد#فیلم داستان ما قصه تو#سینمایی داستان ما قصه تو#بازیگران داستان ما قصه تو#دانلود فیلم داستان ما قصه تو#دانلود داستان ما قصه تو#سریال داستان ما قصه تو#بازیگران فیلم داستان ما قصه تو#فیلم سینمایی داستان ما قصه تو#داستان خیانت به همسر#داستان خیانت مرد به همسرش#داستان خیانت به شوهرم#داستان خیانت زن به شوهر#داستان خیانت به شوهر#داستان خیانت همسرم#داستان خیانت زنان متاهل#داستان خیانت زنان#داستان خیانت زن به مرد#داستان کودکانه با نقاشی#داستان کودکانه صوتی#داستان کودکانه با تصویر#داستان کودکانه در مورد دوستی#داستان کودکانه در مورد بهداشت#داستان کودکانه شب یلدا#داستان کودکانه حیوانات#داستان کودکانه انگلیسی#داستان کودکانه کوتاه با تصویر#داستان شب رادیو#داستان شب جمعه ای#داستان شب یلدا#داستان شب یلدا چیست#داستان شب صوتی#داستان شب تلگرام#داستان شب برای کودکان#داستان شب رادیو تهران#داستان شب ازدواج#داستان کوتاه عاشقانه بدون سانسور#داستان کوتاه عاشقانه واقعی ایرانی#داستان کوتاه عاشقانه واقعی#داستان کوتاه عاشقانه جدید#داستان کوتاه عاشقانه و گریه دار#داستان کوتاه عاشقانه زیبا#داستان کوتاه عاشقانه غمگین جدید
    خدا کجاست ؟
  • تعداد بازدید : 268
  • شخصی از طفلی سوال کرد، که اگر گفتی خدا کجاست یکی اشرفی به تو خواهم داد. آن طفل در جواب گفت: اگر گفتی که خدا کجا نیست دو اشرفی به تو خواهم داد.

    #داستان#داستان کوتاه#داستان های کوتاه#داستان عاشقانه#داستان ما قصه تو#داستان خیانت#داستان فیلم فروشنده#داستان کودکانه#داستان شب#داستان کوتاه عاشقانه#داستان کوتاه انگلیسی#داستان کوتاه طنز#داستان کوتاه زیبا#داستان کوتاه عاشقانه تلخ#داستان کوتاه ترسناک#داستان کوتاه برای کودکان#داستان کوتاه آلمانی#داستان کوتاه عاشقانه غمگین#داستان های کوتاه عاشقانه#داستان های کوتاه انگلیسی#داستان های کوتاه خنده دار#داستان های کوتاه و آموزنده#داستان های کوتاه برای کودکان#داستان های کوتاه شاهنامه#داستان های کوتاه گریه دار واقعی#داستان های کوتاه برای نوجوانان#داستان های کوتاه ایرانی#داستان عاشقانه واقعی#داستان عاشقانه غمگین#داستان عاشقانه زیبا#داستان عاشقانه كوتاه#داستان عاشقانه بدون سانسور#داستان عاشقانه کوتاه#داستان عاشقانه به زبان انگلیسی#داستان عاشقانه واقعی غمگین#داستان عاشقانه واقعی جدید#داستان ما قصه تو نقد#فیلم داستان ما قصه تو#سینمایی داستان ما قصه تو#بازیگران داستان ما قصه تو#دانلود فیلم داستان ما قصه تو#دانلود داستان ما قصه تو#سریال داستان ما قصه تو#بازیگران فیلم داستان ما قصه تو#فیلم سینمایی داستان ما قصه تو#داستان خیانت به همسر#داستان خیانت مرد به همسرش#داستان خیانت به شوهرم#داستان خیانت زن به شوهر#داستان خیانت به شوهر#داستان خیانت همسرم#داستان خیانت زنان متاهل#داستان خیانت زنان#داستان خیانت زن به مرد#داستان کودکانه با نقاشی#داستان کودکانه صوتی#داستان کودکانه با تصویر#داستان کودکانه در مورد دوستی#داستان کودکانه در مورد بهداشت#داستان کودکانه شب یلدا#داستان کودکانه حیوانات#داستان کودکانه انگلیسی#داستان کودکانه کوتاه با تصویر#داستان شب رادیو#داستان شب جمعه ای#داستان شب یلدا#داستان شب یلدا چیست#داستان شب صوتی#داستان شب تلگرام#داستان شب برای کودکان#داستان شب رادیو تهران#داستان شب ازدواج#داستان کوتاه عاشقانه بدون سانسور#داستان کوتاه عاشقانه واقعی ایرانی#داستان کوتاه عاشقانه واقعی#داستان کوتاه عاشقانه جدید#داستان کوتاه عاشقانه و گریه دار#داستان کوتاه عاشقانه زیبا#داستان کوتاه عاشقانه غمگین جدید
    همنشینی با فرد نابینا
  • تعداد بازدید : 331
  • شخص پرخوری هنگام افطار با كوری هم نشین شد. از قضا كور از او شكم خواره تر بود و به او مجال نمی داد.هنگام رفتن پرخور به صاحب خانه گفت: خانه احسانت آباد. من امشب دو دفعه از تو شاد شدم:

    اول بار بدان سبب كه مرا با كوری هم مجموع كردی و چنین انگاشتم كه كاملا خواهم خورد و دوم بار پس از فراغ از خوردن شاد شدم از اینكه این كور مرا نخورد.

    #داستان#داستان کوتاه#داستان های کوتاه#داستان عاشقانه#داستان ما قصه تو#داستان خیانت#داستان فیلم فروشنده#داستان کودکانه#داستان شب#داستان کوتاه عاشقانه#داستان کوتاه انگلیسی#داستان کوتاه طنز#داستان کوتاه زیبا#داستان کوتاه عاشقانه تلخ#داستان کوتاه ترسناک#داستان کوتاه برای کودکان#داستان کوتاه آلمانی#داستان کوتاه عاشقانه غمگین#داستان های کوتاه عاشقانه#داستان های کوتاه انگلیسی#داستان های کوتاه خنده دار#داستان های کوتاه و آموزنده#داستان های کوتاه برای کودکان#داستان های کوتاه شاهنامه#داستان های کوتاه گریه دار واقعی#داستان های کوتاه برای نوجوانان#داستان های کوتاه ایرانی#داستان عاشقانه واقعی#داستان عاشقانه غمگین#داستان عاشقانه زیبا#داستان عاشقانه كوتاه#داستان عاشقانه بدون سانسور#داستان عاشقانه کوتاه#داستان عاشقانه به زبان انگلیسی#داستان عاشقانه واقعی غمگین#داستان عاشقانه واقعی جدید#داستان ما قصه تو نقد#فیلم داستان ما قصه تو#سینمایی داستان ما قصه تو#بازیگران داستان ما قصه تو#دانلود فیلم داستان ما قصه تو#دانلود داستان ما قصه تو#سریال داستان ما قصه تو#بازیگران فیلم داستان ما قصه تو#فیلم سینمایی داستان ما قصه تو#داستان خیانت به همسر#داستان خیانت مرد به همسرش#داستان خیانت به شوهرم#داستان خیانت زن به شوهر#داستان خیانت به شوهر#داستان خیانت همسرم#داستان خیانت زنان متاهل#داستان خیانت زنان#داستان خیانت زن به مرد#داستان کودکانه با نقاشی#داستان کودکانه صوتی#داستان کودکانه با تصویر#داستان کودکانه در مورد دوستی#داستان کودکانه در مورد بهداشت#داستان کودکانه شب یلدا#داستان کودکانه حیوانات#داستان کودکانه انگلیسی#داستان کودکانه کوتاه با تصویر#داستان شب رادیو#داستان شب جمعه ای#داستان شب یلدا#داستان شب یلدا چیست#داستان شب صوتی#داستان شب تلگرام#داستان شب برای کودکان#داستان شب رادیو تهران#داستان شب ازدواج#داستان کوتاه عاشقانه بدون سانسور#داستان کوتاه عاشقانه واقعی ایرانی#داستان کوتاه عاشقانه واقعی#داستان کوتاه عاشقانه جدید#داستان کوتاه عاشقانه و گریه دار#داستان کوتاه عاشقانه زیبا#داستان کوتاه عاشقانه غمگین جدید
    بهای یک سنت
  • تعداد بازدید : 311
  • پسر كوچكی ، روزی هنگام راه رفتن در خیابان ، سكه ای یك سنتی پیدا كرد .او از پیدا كردن این پول ، آن هم بدون هیچ زحمتی ، خیلی ذوق زده شد . این تجربه باعث شد كه او بقیه روزها هم با چشمان باز سرش را به سمت پایین بگیرد و در جستجوی سكه های بیشتر باشد .

    او در مدت زندگیش ، 296 سكه 1 سنتی ، 48 سكه 5 سنتی ، 19 سكه 10 سنتی ، 16 سكه 25 سنتی ، 2 سكه نیم دلاری و یك اسكناس مچاله شده یك دلاری پیدا كرد . یعنی در مجموع 13 دلار و 26 سنت .

    در برابر به دست آوردن این 13 دلار و 26 سنت ، او زیبایی دل انگیز 31369 طلوع خورشید ، درخشش 157 رنگین كمان و منظره درختان افرا در سرمای پاییز را از دست داد . او هیچ گاه حركت ابرهای سفید را بر فراز آسمان ها در حالی كه از شكلی به شكلی دیگر در می آمدند ، ندید . پرندگان در حال پرواز ، درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر ، هرگز جزئی از خاطرات او نشد

    #داستان#داستان کوتاه#داستان های کوتاه#داستان عاشقانه#داستان ما قصه تو#داستان خیانت#داستان فیلم فروشنده#داستان کودکانه#داستان شب#داستان کوتاه عاشقانه#داستان کوتاه انگلیسی#داستان کوتاه طنز#داستان کوتاه زیبا#داستان کوتاه عاشقانه تلخ#داستان کوتاه ترسناک#داستان کوتاه برای کودکان#داستان کوتاه آلمانی#داستان کوتاه عاشقانه غمگین#داستان های کوتاه عاشقانه#داستان های کوتاه انگلیسی#داستان های کوتاه خنده دار#داستان های کوتاه و آموزنده#داستان های کوتاه برای کودکان#داستان های کوتاه شاهنامه#داستان های کوتاه گریه دار واقعی#داستان های کوتاه برای نوجوانان#داستان های کوتاه ایرانی#داستان عاشقانه واقعی#داستان عاشقانه غمگین#داستان عاشقانه زیبا#داستان عاشقانه كوتاه#داستان عاشقانه بدون سانسور#داستان عاشقانه کوتاه#داستان عاشقانه به زبان انگلیسی#داستان عاشقانه واقعی غمگین#داستان عاشقانه واقعی جدید#داستان ما قصه تو نقد#فیلم داستان ما قصه تو#سینمایی داستان ما قصه تو#بازیگران داستان ما قصه تو#دانلود فیلم داستان ما قصه تو#دانلود داستان ما قصه تو#سریال داستان ما قصه تو#بازیگران فیلم داستان ما قصه تو#فیلم سینمایی داستان ما قصه تو#داستان خیانت به همسر#داستان خیانت مرد به همسرش#داستان خیانت به شوهرم#داستان خیانت زن به شوهر#داستان خیانت به شوهر#داستان خیانت همسرم#داستان خیانت زنان متاهل#داستان خیانت زنان#داستان خیانت زن به مرد#داستان کودکانه با نقاشی#داستان کودکانه صوتی#داستان کودکانه با تصویر#داستان کودکانه در مورد دوستی#داستان کودکانه در مورد بهداشت#داستان کودکانه شب یلدا#داستان کودکانه حیوانات#داستان کودکانه انگلیسی#داستان کودکانه کوتاه با تصویر#داستان شب رادیو#داستان شب جمعه ای#داستان شب یلدا#داستان شب یلدا چیست#داستان شب صوتی#داستان شب تلگرام#داستان شب برای کودکان#داستان شب رادیو تهران#داستان شب ازدواج#داستان کوتاه عاشقانه بدون سانسور#داستان کوتاه عاشقانه واقعی ایرانی#داستان کوتاه عاشقانه واقعی#داستان کوتاه عاشقانه جدید#داستان کوتاه عاشقانه و گریه دار#داستان کوتاه عاشقانه زیبا#داستان کوتاه عاشقانه غمگین جدید
    بهترين شمشير زن كيست ؟
  • تعداد بازدید : 154
  • جنگجويي از استادش پرسيد: بهترين شمشيرزن کيست؟ استادش پاسخ داد: به دشت کنار صومعه برو. سنگي آنجاست. به سنگ توهين کن. شاگرد گفت: اما چرا بايد اين کار را بکنم.سنگ پاسخ نمي دهد.

    استاد گفت: خوب پس با شمشيرت به آن حمله کن. شاگرد پاسخ داد: اين کار را هم نمي کنم. شمشيرم مي شکند. و اگر با دست هايم به آن حمله کنم, انگشتانم زخمي مي شوند، و هيچ اثري روي سنگ نمي گذارند. من اين را نپرسيدم. پرسیدم بهترين شمشيرزن کيست؟ استاد پاسخ داد: بهترين شمشيرزن به آن سنگ مي ماند، بي آنکه شمشيرش را از غلاف بيرون بکشد، نشان مي دهد که هيچ کس نمي تواند بر او غلبه کند!