مطالب پیشنهادی
- دانلود آهنگ به دنیا خوش اومدی از یاس
- 1212
- دانلود اهنگ گل ستاره معین
- دانلود آهنگ فرزاد فرزین به نام خدا منو ببین
- دانلود آهنگ مجبور – محسن چاوشی
- دانلود آهنگ دلم چه بی قراره از افشین
- دانلود آهنگ شعر سپید – محسن چاوشی
- دانلود آهنگ نفس – رضا صادقی
- دانلود آهنگ ماهی خسته من از افشین
- آهنگ جدید حبیب بنام دختربابا
پنل کاربری
داستان و حکایت
دانلود موسیقی شاد
اهنگ غمگین
مطالب خواندی
آمار سایت
- آمار مطالب
- کل مطالب : 741
- کل نظرات : 6
- آمار کاربران
- کل کاربران : 0
- افراد آنلاین : 1
- آمار بازدید
- بازدید امروز : 182
- گوگل امروز : 0
- آی پی امروز : 104
- بازدید دیروز : 278
- گوگل دیروز : 3
- آی پی دیروز : 77
- بازدید هفتگی : 589
- بازدید ماهانه : 3,876
- بازدید سالانه : 28,182
- بازدید کل : 1,123,902
- اطلاعات
- امروز : چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403
- آی پی شما : 18.218.172.249
- مرورگر شما : Safari 5.1
عضویت
خبرنامه
با عضویت در خبرنـــــــــامه می توانید آخرین مطالب سایت را در ایمیل خود دریافت کنید .
دوستان ما
دیگرامکانات
هایپرتمپ دات آی آر
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی
ایمیل
تعداد بازدید : 291
بيکاري براي سمت آبدارچي در مايکروسافت تقاضا داد. رئيس هيئت مديره با اونمصاحبه کرد و تميز کردن زمينش رو به عنوان نمونه کار ديد و گفت: «شما استخدام شدين،آدرس ايميلتون رو بدين تا فرمهاي مربوطه رو واسه تون بفرستم تا پر کنين و همينطورتاريخي که بايد کار رو شروع کنين..
مرد جواب داد: «اما من کامپيوتر ندارم، ايميلهم ندارم!»
رئيس هيئت مديره گفت : (( متأسفم. اگه ايميل ندارين، يعني شما وجودخارجي ندارين. و کسي که وجود خارجي نداره، شغل هم نميتونه داشته باشه.))
مرددر کمال نوميدي اونجارو ترک کرد. نميدونست با تنها 10 دلاري که در جيبش داشت چهکار کنه. تصميم گرفت به سوپرمارکتي بره و يک صندوق 10 کيلويي گوجه فرنگي بخره. بعد خونه به خونه گشت و گوجه فرنگي ها رو فروخت. در کمتر از دو ساعت، تونست سرمايه اش رودو برابر کنه. اين عمل رو سه بار تکرار کرد و با 60 دلار به خونه برگشت. مرد فهميد ميتونه به اين طريق زندگيش رو بگذرونه، و شروع کرد به اين که هر روز زودتر بره و ديرتر برگرده خونه. در نتيجه پولش هر روز دو يا سه برابر ميشد. به زودي يه گاري خريد، بعد يه کاميون، و به زودي ناوگان خودش رو در خط ترانزيت (پخش محصولات) داشت ...
پنج سال بعد، مرد ديگه يکي از بزرگترين خرده فروشان امريکا بود. شروعکرد تا براي آينده ي خانواده اش برنامه ربزي کنه، و تصميم گرفت بيمه ي عمر بگيره. به يه نمايندگي بيمه زنگ زد و سرويسي رو انتخاب کرد. وقتي صحبت شون به نتيجه رسيد،نماينده بيمه از آدرس ايميل مرد پرسيد. مرد جواب داد: «من ايميل ندارم.»
نماينده بيمه با کنجکاوي پرسيد: «شما ايميل ندارين، ولي با اين حال تونستيد يک امپراتوري در شغل خودتون به وجود بيارين. ميتونين فکر کنين به کجاها ميرسيديناگه يه ايميل هم داشتين؟» مرد براي مدتي فکر کرد و گفت: آره! احتمالاً ميشدم يه آبدارچي در شرکت مايکروسافت.
نویسنده : iman | تاریخ : یکشنبه 08 اسفند 1395 | امتیاز : |
موضوعات : داستان و حکایت , |
آخرین مطالب
آخرین مطالبی که به تازگی در سایت منتشر شده اند...