به سايت خوش آمديد !


براي مشاهده مطلب اينجا را کليک کنيد

ایمیل موقت با قابلیت ارسال
چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403
بيکاري براي سمت آبدارچي در مايکروسافت تقاضا داد. رئيس هيئت مديره با اونمصاحبه کرد و تميز کردن زمينش رو به عنوان نمونه کار ديد و گفت: «شما استخدام شدين،آدرس ايميلتون رو بدين تا فرمهاي مربوطه رو و
جای تبلیغات شما
خرید شارژ
برترین کاربر ماه
  • هنوز مشخص نشده است
  • هنوز مشخص نشده است
  • هنوز مشخص نشده است
  • هنوز مشخص نشده است
  • هنوز مشخص نشده است
  • هنوز مشخص نشده است
تبلیغات
جای تبلیغات شما
پنل کاربری
مطالب خواندی
آمار سایت
  • آمار مطالب
  • کل مطالب : 741
  • کل نظرات : 6
  • آمار کاربران
  • کل کاربران : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • آمار بازدید
  • بازدید امروز : 182
  • گوگل امروز : 0
  • آی پی امروز : 104
  • بازدید دیروز : 278
  • گوگل دیروز : 3
  • آی پی دیروز : 77
  • بازدید هفتگی : 589
  • بازدید ماهانه : 3,876
  • بازدید سالانه : 28,182
  • بازدید کل : 1,123,902
  • اطلاعات
  • امروز : چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403
  • آی پی شما : 18.218.172.249
  • مرورگر شما : Safari 5.1
اتاق آرزو
عضویت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
خبرنامه
خبرنامه
با عضویت در خبرنـــــــــامه می توانید آخرین مطالب سایت را در ایمیل خود دریافت کنید .
دیگرامکانات
هایپرتمپ دات آی آر
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی
ایمیل
  • تعداد بازدید : 291
  • بيکاري براي سمت آبدارچي در مايکروسافت تقاضا داد. رئيس هيئت مديره با اونمصاحبه کرد و تميز کردن زمينش رو به عنوان نمونه کار ديد و گفت: «شما استخدام شدين،آدرس ايميلتون رو بدين تا فرمهاي مربوطه رو واسه تون بفرستم تا پر کنين و همينطورتاريخي که بايد کار رو شروع کنين..
    مرد جواب داد: «اما من کامپيوتر ندارم، ايميلهم ندارم!» 
    رئيس هيئت مديره گفت : (( متأسفم. اگه ايميل ندارين، يعني شما وجودخارجي ندارين. و کسي که وجود خارجي نداره، شغل هم نميتونه داشته باشه.))
    مرددر کمال نوميدي اونجارو ترک کرد. نميدونست با تنها 10 دلاري که در جيبش داشت چهکار کنه. تصميم گرفت به سوپرمارکتي بره و يک صندوق 10 کيلويي گوجه فرنگي بخره. بعد خونه به خونه گشت و گوجه فرنگي ها رو فروخت. در کمتر از دو ساعت، تونست سرمايه اش رودو برابر کنه. اين عمل رو سه بار تکرار کرد و با 60 دلار به خونه برگشت. مرد فهميد ميتونه به اين طريق زندگيش رو بگذرونه، و شروع کرد به اين که هر روز زودتر بره و ديرتر برگرده خونه. در نتيجه پولش هر روز دو يا سه برابر ميشد. به زودي يه گاري خريد، بعد يه کاميون، و به زودي ناوگان خودش رو در خط ترانزيت (پخش محصولات) داشت ... 
    پنج سال بعد، مرد ديگه يکي از بزرگترين خرده فروشان امريکا بود. شروعکرد تا براي آينده ي خانواده اش برنامه ربزي کنه، و تصميم گرفت بيمه ي عمر بگيره. به يه نمايندگي بيمه زنگ زد و سرويسي رو انتخاب کرد. وقتي صحبت شون به نتيجه رسيد،نماينده بيمه از آدرس ايميل مرد پرسيد. مرد جواب داد: «من ايميل ندارم.» 
    نماينده بيمه با کنجکاوي پرسيد: «شما ايميل ندارين، ولي با اين حال تونستيد يک امپراتوري در شغل خودتون به وجود بيارين. ميتونين فکر کنين به کجاها ميرسيديناگه يه ايميل هم داشتين؟» مرد براي مدتي فکر کرد و گفت:  آره! احتمالاً ميشدم يه آبدارچي در شرکت مايکروسافت.