- دانلود آهنگ معین به نام سایه
- دانلود آهنگ معین به نام اصفهان
- دانلود آهنگ درد عشق – رضا صادقی
- دانلود آهنگ قصر آرزوها از معین
- حکایت بهلول و آب انگور
- آهنگ دروغ دوست داشتنی از مرتضی پاشایی
- دانلود آهنگ غریبه آشنا از افشین
- دانلود آهنگ جدید داوود بهبودی نازگل
- دانلود آهنگ حنا بندان – جمشید
- دانلود آهنگ هدر شدم – رضا صادقی
- آمار مطالب
- کل مطالب : 741
- کل نظرات : 6
- آمار کاربران
- کل کاربران : 0
- افراد آنلاین : 11
- آمار بازدید
- بازدید امروز : 46
- گوگل امروز : 0
- آی پی امروز : 42
- بازدید دیروز : 148
- گوگل دیروز : 7
- آی پی دیروز : 71
- بازدید هفتگی : 430
- بازدید ماهانه : 194
- بازدید سالانه : 24,500
- بازدید کل : 1,120,220
- اطلاعات
- امروز : پنجشنبه 13 اردیبهشت 1403
- آی پی شما : 18.216.34.146
- مرورگر شما : Safari 5.1
با عضویت در خبرنـــــــــامه می توانید آخرین مطالب سایت را در ایمیل خود دریافت کنید .
زن در حال قدم زدن در جنگل بود كه ناگهان پايش به چيزي برخورد كرد.وقتي كه دقيق نگاه كرد، چراغ روغني قديمي اي را ديد كه خاك و خاشاك زيادي هم روش نشسته بود.زن با دست به تميز كردن چراغ مشغول شد و در اثر مالشي كه بر چراغ داد يك غول بزرگ پديدار شد.زن پرسيد: حالا مي تونم سه آرزو بكنم؟
غول جواب داد: نخير! زمانه عوض شده است و بيشتر از يك آرزو اصلا راه نداره، حالا بگو آرزوت چيه؟
زن گفت: در اين صورت من مايلم در خاورميانه صلح برقرار شود و از جيبش يك نقشه جهان را بيرون آورد و گفت: نگاه كن. اين نقشه را مي بيني؟ اين كشورها را مي بيني؟ من مي خواهم اينها به جنگ هاي داخلي شون و جنگهايي كه با يكديگر دارند خاتمه دهند و صلح كامل در اين منطقه برقرار شود و كشورهاي متجاوزگر و مهاجم نابود شوند.
غول نگاهي به نقشه كرد و گفت: ما رو گرفتي؟ اين كشورها بيشتر از هزاران سال است كه با هم در جنگند. من كه فكر نمي كنم هزار سال ديگه هم دست بردارند و بشه كاريش كرد. درسته كه من در كارم مهارت دارم ولي ديگه نه اينقدر ها. يه چيز ديگه بخواه. اين محاله.
زن مقداري فكر كرد و سپس گفت: من هرگز نتوانستم مرد ايده آلم را ملاقات كنم. مردي كه عاشق باشه و دلسوزانه برخورد كنه و با ملاحظه باشه. مردي كه بتونه غذا درست كنه و در كارهاي خانه مشاركت داشته باشه. مردي كه به من خيانت نكنه و عاشق خوبي باشه و همش روي كاناپه ولو نشه و فوتبال نگاه نكنه. ساده تر بگم، يك شريك زندگي ايده آل.
غول مقداري فكر كرد و بعد گفت: اون نقشه لعنتي رو بده دوباره يه نگاهي بهش بندازم.
نویسنده : iman | تاریخ : چهارشنبه 11 اسفند 1395 | امتیاز : |
موضوعات : داستان و حکایت , طنز , |