- آمار مطالب
- کل مطالب : 741
- کل نظرات : 6
- آمار کاربران
- کل کاربران : 0
- افراد آنلاین : 10
- آمار بازدید
- بازدید امروز : 45
- گوگل امروز : 0
- آی پی امروز : 41
- بازدید دیروز : 148
- گوگل دیروز : 7
- آی پی دیروز : 71
- بازدید هفتگی : 429
- بازدید ماهانه : 193
- بازدید سالانه : 24,499
- بازدید کل : 1,120,219
- اطلاعات
- امروز : پنجشنبه 13 اردیبهشت 1403
- آی پی شما : 3.145.2.184
- مرورگر شما : Safari 5.1
با عضویت در خبرنـــــــــامه می توانید آخرین مطالب سایت را در ایمیل خود دریافت کنید .
درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند .
کریم خان گفت : این اشاره های تو برای چه بود ؟
درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم .
آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه میخواهی ؟
درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است !چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت . خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد !روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت .
ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشارهای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.
منبع:asheghaneha.ir
نویسنده : iman | تاریخ : یکشنبه 01 مرداد 1396 | امتیاز : |
موضوعات : داستان و حکایت , حکایت اخلاقی , |